پیام سپاهان
این روزهای خوزستان، آنروزهای خیابان و خون و جوانها
پنجشنبه 31 تير 1400 - 00:22:13
پیام سپاهان - آخرین خبر /یک جای سینه، دو سه تا نوحه قبل از واحد، وقتی همه چی باید تو اوج باشه و صدای سینه و هام محیط، جیگر آدم ببُره… اما بعضی شبا نمیشه. نمیگیره. یهو حس میکنی سینه سبکِن.
همین موقع ها، یه اتفاق غریبی میفته...
تو لَنگی و پُکیدگی، یهو یه صدای رگ دارِ دوکاره یِ قدیمیِ دلخوری، از یه جایی لای دایره های سینه، عربی میگه: وینک؟!
شلاقی و با همه ی هوای تو سینه و حنجره ش.
یه کلمه،“وینک”… “کجای؟”
سی چی(برای چی) نیستی؟ سی چه امشو سینه سبکن، سی چه سقف نمیلرزه؟ سی چه ما ایجوری ایم؟
همه ی اینا توشه.
رو ضرب بعدی، یکی از یه جایی میگه حاااضر! با ع هم میگه. با عین غلیظ هم. “ عاااااضر” یعنی هستییییم.
و سینه ای که فکر میکردی دیگه سینه نمیشه، از میانه ی راه شکست برمیگرده. دستا میرن بالا تن ها کشیده میشن تو هوا و وقتی رو ضرب بعدی با تمام وزنِ تَن، و رُعبِ تو جیگر، پا میکوبیم، دیگه سینه با سه ثانیه قبل خودش خیییییلی فرق داره. خیلی. ما هموناییم، ولی طور دیگه ای. یه ورژن جدید زور داری از خودمونیم.
اگر میشد آدم را غیر از در خاک و خاکستر، میان یک لحظه، میان یک دلخوشی یا حتی غم دفن کرد، من مینوشتم در فاصله ی آن “وینک” و این “عاضر” دفنم کنند. آنجا بخوابانندم. آنجا که آدمها ضربدر صد میشوند، جیگردار میشوند، فواره و هار میشوند، بهترین شکل خودشان میشوند.
مثل ماکت یک انقلاب است. یکی برای ساختنِ یک چیز ویران، آدم میخواهد، و آدم ها در لحظه میایند. مثل کن فیکون است.
این روزهای خوزستان، آنروزهای خیابان و خون و جوانها، روزهای صف در ایروان و شبهای تاریکی و بی چراغی در تهران، بسیاربار تو قلبم بلند گفتم: وینک؟!
هی گفتم: وینک؟
کو‌ پس؟ کجاین پس؟ هی میگم وینک! چرا کسی نمیاد؟ چرا هیچی بهتر نمیشود؟ چرا حسرت روز به روز تو دست و پای ما پهنتر میشود؟
رئیس! رئیسِ هر کجا و هرچه! کی این وطن برای حداقل های یک زیست جانوری عاضر میشود؟
*****
پی نوشت:
گفت مادرم میگه: حالا چرا مث باقی تظاهراتا شلنگ آتش نشانی رومون نمیگیرن که جدا بشیم و عقب بریم؟ ایجوری بکشنمون لااقل! سیراب.

پیام سپاهان


احسان عبدی پور

http://www.sepahannews.ir/fa/News/297376/این-روزهای-خوزستان،-آنروزهای-خیابان-و-خون-و-جوانها
بستن   چاپ