همه اتفاقات از 6 ژانویه آغاز نشد
چهارشنبه 24 دي 1399 - 22:41:32
|
|
پیام سپاهان - شرق /متن پیش رو در شرق منتشر شده و انتشار آن در اخرین خبر به معنای تایید تمام یا بخشی از آن نیست سیاوش رزمند/ اتفاقات ششم ژانویه در واشنگتن شاید دنیا را به حیرت واداشت و صحنههایی که تصور آنها در بدترین حالت در بخارست، کییف یا تیرانا ممکن بود، سر از کاخ کنگره ایالات متحده درآورد؛ اما مهم این است که باید قبل از چرایی این تحولات و تنشهای کنونی در فضای سیاسی–اجتماعی آمریکا به چند نکته کوچک اما کلیدی نگاهی بیندازیم. اول اینکه جمعیت خشمگینی را که به کنگره سرازیر شدند نباید ترامپیست خواند چراکه دونالد ترامپ، رئیسجمهوری ایالات متحده مبتکر هیچ ایدئولوژیای از خود نبوده و تنها آزادکننده نیروهای راست افراطی (پلتفرم آلت – رایت) بوده که پیش از او هم در بیشتر ایالات میانی و حاشیهای وجود داشتهاند و پرچمهای افراخته جنبش تیپارتی حداقل از زمان شکلگیری حرکت سیاسی سارا پیلین و خطدهیهای ضدساختاری استیو بنن، اندرو بیرت بارت و چهرههای جوانتر فعال در فضاهای مجازی و اجتماعی مانند ریچارد اسپنسر و نیکو اینیاپولوس حضور خود را علنی کرده بود. آنچه ترامپ انجام داد تنها آزادکردن این نیروها از جعبه پاندورای سیاسی آمریکا بود؛ همانطور که هیتلر در دهه 30 و موسولینی در دهه 20 همین کار را کردند و مطابق با آداب حکمرانی توتالیتر و سرکوبگر آن را با کیش شخصیت در هم آمیختند. اما روزی که دوچه برکنار شد (و سپس اعدام) یا هیتلر به حیاتش خاتمه داد، نه خبری از پیراهنسیاههای ایتالیایی و قهوهایپوشان آلمانی بود نه اینکه قطره اشکی یا همدردیای شکل گرفت. شکلگیری مجدد راست افراطی در اروپای پساجنگ و البته در مرحله بعدتر فروریختن دیوار برلین و انقلابهای 1989 در مقابل رژیمهای نوزایی، فرصتی دوباره برای این جریانات بود؛ حالا گیریم با نیمنگاهی نوستالژیک به رهبران اقتدارگرا و افراطی گذشته که حال رخت ملیگرایی بر آنان میپوشاندند. با این نگاه میتوان پذیرفت که ترامپ فاقد خط فکری سرراست و کاریزمای لازم برای رهبری چنین جنبش پوپولیستیای است و صندوق رأی او جدای از جمهوریخواهان و آرای حزبیشان بیشک در یک بازه زمانی نهچندان کوتاه بدل به نیروهای گریز از مرکز میشوند و ترامپ را پشت سر خواهند گذاشت. برای مثال شخصیت مجازی «پهپه قورباغه» که توسط متفیوری به عنوان یک کمیکاستریپ و سپس میم طراحی میشود، ناگهان سر از چترومها و پلتفرمهای گروهای دستراستی درآورد که فرای آنچه فیوری در تخیلاتش میگنجید، بود و در تمامی تظاهرات گروههای افراطی از جمله حمله به کنگره خود را به رخ میکشید. نکته دیگر اینکه اگر به جای سفیدپوستان خشمگینی از جنس «جو اگزوتیک» معترضان سیاهپوست به سمت کنگره هجوم میبردند، واکنش نیروهای امنیتی یا نمایندگان و سناتورها چگونه میبوده است؟ اینکه ترامپ و حلقه اطرافیانش جریانی خیالی به نام چپ رادیکال را پشت پرده هر حرکتی میبیند و در تصور توطئهسازی علیه خود است، در صورتی که شاید با توجه به بستهشدن حسابهای توییتر، فیسبوک و اینستاگرام ترامپ ادعای او درباره دولت پنهان پربیراه نباشد، اما بیشک مرتبط با آنتیفا یا هیچ جنبش چپگرایی نیست؛ چراکه همین شبکههای اجتماعی برای چهار سال تریبونی گسترده را برای او مهیا کرده بودند. امروز در پکن و مسکو با شعف به بحران سیاسی آمریکا مینگرند اما پاریس، برلین، تورنتو یا لندن با شرمساری و بهتزدگی حوادث را پی میگیرند و فروریختن رؤیای آمریکایی برای شهروندان ایالات دوپاره آمریکا به تصویری روزمره در میان همهگیری کووید19 و مرگومیر بالای ناشی از آن بدل شده که یک ناامیدی یا شاید حتی هیستری جمعی را در دو سوی طیف مردمی موجب شده است. نتیجه چنین هیستریای به وضوح در ششم ژانویه خود را نشان داد و جدای از آن پرده از تزلزل اعتقادی ترامپ برداشت که در نبود حلقهای از مشاوران به خلقوخوی دمدمی خود و خانوادهاش تکیه کرده و میتوان او را یکی از تنهاترین مردان آمریکا دانست که فارغ از اقدامات احتمالیاش در روزهای آینده از خود میراثی تاریک و هرجومرجی محض بر جای گذاشته است که ترمیم آن در آینده نزدیک به سختی ممکن خواهد بود. دیگر نمیتوان به این ادعا تکیه کرد که حزب جمهوریخواه بدل به حزب ترامپ شده است و سخنان مایک پنس و میچ مککانل به عنوان دو سیاستمدار در تقبیح حرکات رئیسجمهوری و دفاع از قانون اساسی خود نشاندهنده این قضیه است که محافظهکاری آمریکایی آینده سیاسی خود را از فرد جدا کرده و امروز مهمترین وظیفهاش جدای از بازسازی حزب کنترل راست افراطی است که چون نیروی خارج از قدرت (به قولی فراموششدگان) امکان هرگونه خشونتی را از خود بروز میدهد. شاید برای بسیاری از طرفداران این جریان همچنان نوعی همپوشانی با رفتارها و شکلی از رهبری دونالد ترامپ امکانپذیر باشد اما با خروج او از کاخ سفید به هر شکلی این نیروی بیشکل راستگرا (بدون ساختار سیاسی منسجم) که زیر شدیدترین ضربهها قرار گرفته و بیشتر امکانات تبلیغاتی و ارتباطیاش را از دست داده، بعید است که بتواند به او به عنوان رهبر جنبشی سیاسی تکیه کند. حال که عزیزترین و مهمترین فعالیت اجتماعی ترامپ یعنی اکانت توییترش از او گرفته شده، شاید بهتر باشد زمانش را به گلف یا گپوگفتی بیخطر با «رابرت کیوساکی» در رابطه با املاک بگذراند و فکری برای بازپرداخت وامهایش برای برجها و هتلهایی که همچون بیشتر سرمایهگذاریهایش از جمله ریاستجمهوریاش ضررده و زیانآور بوده است، کند. در هر حال او قاعدتا باید فکر رهبری جنبش اعتراضی سفیدپوستان را فراموش و نظاره کند که رؤیای آمریکایی چگونه چندپاره شده است. در آخر شاید بیراه نباشد که یک حادثه تاریخی را برای خودمان مرور کنیم؛ به سال 1927 در تظاهرات فرقه نژادپرست کوکلاسکلان در منطقه «کویینز» نیویورک مرد جوان 21سالهای به همراه شش نفر دیگر توسط پلیس دستگیر شد. نام این مرد جوان «فرد ترامپ» بود و بنا بود که پسر اصطلاحا کارآفرینش چهلوپنجمین رئیسجمهوری ایالات تا پیش از او متحده آمریکا شود و تنها طی چهار سال زمامداری کشورش را درگیر بحرانی از هویت فرهنگی، جداافتادگی و عدول از ارزشهای دموکراتیک کند.
http://www.sepahannews.ir/fa/News/222941/همه-اتفاقات-از-6-ژانویه-آغاز-نشد
|