جزییاتی درباره "والدین سمی"
دوشنبه 29 مهر 1398 - 11:15:20 AM
ایسنا
|
|
پیام سپاهان - مینا فتحی، مترجم کتاب «والدین سمی» ضمن ارائه توضیحاتی درباره این کتاب، از چاپ تازهترین اثر خود با عنوان «مادر سمی»، در آیندهای نزدیک خبر داد.
«والدین سمی»، نوشته سوزان فوروارد، یکی از کتابهای پرفروش یک سال اخیر در حوزه روانشناسی عمومی بوده است. مینا فتحی، مترجم این کتاب، خود دارای تحصیلات روانشناسی بالینی است و بهعنوان مشاور و رواندرمانگر فعالیت میکند. از او تاکنون کتابهای «روابط شکننده»، «چگونه پروانه شدم» و «آدمهای سمی» توسط انتشارات لیوسا به چاپ رسیده است. گیتی صفرزاده، نویسنده، طنزپرداز و سردبیر سابق ماهنامه «گلآقا» با این مترجم گفتوگویی کرده و مشروح آن را در اختیار ایسنا قرار داده است: شما تاکنون چندین کتاب در حوزه روانشناسی ترجمه کردهاید؟ آیا انتخاب و ترجمه این کتابها به علت علاقه شخصی به موضوعاتش بوده یا تحصیلات مرتبط و یا اینکه فکر کردید جامعه نیاز به آشنایی با این مباحث دارد؟ این سؤال، پاسخ بسیاری از مسائل دیگر است و جواب آن هر سه مورد است، چون هم با رشته تحصیلی من مرتبط است و هم اینکه این کتابها جزو مباحث کلیدی و پایهای هستند اما کمتر با دقت به آنها پرداختهشده است. کتاب «روابط شکننده» اولین ترجمه من بود و درباره ارتباط والدین با فرزندان بزرگسال است که کمتر مطرحشده و بیشتر کتابها به تربیت فرزند توجه دارند. کتاب «چگونه پروانه شدم» را با اجازه خود آقای یالوم ترجمه کردم و این کتاب، اولویتهای خود من را در زندگی تغییر داد. وقتی بار اول کتاب «آدمهای سمی» را دیدم، احساس کردم که جایش در ایران خالی است و پسازآن نیز کتاب «والدین سمی». اینها مواردی است که واقعاً معضل است اما کمتر مطرحشده و من احساس کردم که باید آنها را ترجمه کنم. سم در فرهنگ ما بهعنوان ماده سمی شناخته میشود. نگران نبودید که قرار گرفتن این کلمه در کنار نام والدین با عکسالعمل منفی مواجه شود؟ در زبان انگلیسی هم دقیقاً همین کلمه بهکاربرده شده و در آنجا هم از کتابهای رایج است زیرا شما بههرحال یا والد هستید یا فرزند و در هر مورد همیشه خودتان را به چالش میکشید که آیا رفتارتان درست است یا نه؟ اتفاقاً ابتدا این صحبت را با ناشر داشتیم که آیا این عنوان خوب است و شاید زیبا نباشد ولی دقیقاً هدف من همین به چالش کشیدن افراد و روابط بود. در همه فرهنگها و ازجمله فرهنگ ما همیشه والدین نقش خداگونه داشتهاند و در زرورق پیچیده شدهاند. هم خودشان این احساس را دارند و هم جامعه این موقعیت را به آنها میدهد. ازنظر من زمانش رسیده بود که این کلیشهها زیرورو شود و به سطح بیاید و با یک نگاه اخلاقی و علمی به آنها نگاه شود. اگر معضلی دیده و پرداخته نشود، حل آن ممکن نیست و مشکلات مربوط به تربیت والدین و روابطشان با فرزندان را نباید زیر قالی بفرستیم. خیلی وقتها فرزندان ابا دارند از اینکه از والدینشان حتی شکایتی بهحق مطرح کنند یا حتی درددلی کنند که باعث شود مورد قضاوت قرار بگیرند. تفکر خود من ضد کلیشه است و چون کارم رواندرمانی است با فرزندان بسیاری مواجه میشوم که با والدین خود مسئله دارند و این یک معضل واقعی است که اغلب از ترس قضاوت شدن، مشکل خود را مطرح نمیکنند و آسیب میبینند. بنابراین فکر کردم که این موارد باید به سطح آورده و بهعنوان یک درد بررسی شود. مسئله حقوق کودک در ایران مسئلهای جدی است که میتواند فاکتور مهمی برای سازندگی و سلامت جامعه باشد. ما در گذشته، فرهنگ سنتی بزرگ سالاری داشتیم؛ در بعضی از خانوادهها بچهها بهعنوان موجوداتی بهحساب میآمدند که برای خودشان در اطراف میپلکیدند تا بزرگ شوند. فرزندان باید به هر قیمت احترام بزرگسالان اعم از پدر و مادر یا معلم را نگه میداشتند، حتی اگر آنها رفتار بدی داشتند یا کتک و خشونت و آزار انجام میدادند. بزرگ بودن صرفاً به افراد جایگاهی دستنیافتنی میداد. اما یک کودک احتیاج به تربیت دارد و نباید دستکم گرفته شود تا در بزرگسالی تبدیل به فردی نشود که خلأهای زیادی دارد یا آسیبهای جدی دیده است. وگرنه وقتی بعدها در مقام یک والد یا معلم یا یک دوست قرار بگیرد زبالههای روحی و روانی که در کودکی درونش جمع شده روی افراد دیگر بیرون میریزد. داشتن جامعه سالم در گرو تربیت کودکان سالم است. معتقدم یک جامعه سالم از خانواده شروع میشود و امکان ندارد بخواهیم جامعه سالمی داشته باشیم، بدون اینکه پدر و مادرهایی فرهیخته و آگاه و سالم وجود داشته باشند. زمان این است که علمی و اخلاقی به این ماجرا نگاه کنیم و اینکه فقط بخواهیم احترام به والدین بگذاریم کافی نیست، والدین وظیفه هایی دارند و باید آن را درست انجام دهند و اگر مسئولیتشان را درست انجام ندهند در حق بچهها و اجتماع کوتاهی کردهاند. بار والدین را باید سنگینتر کرد تا تغییرات اتفاق بیفتد. وقتی رفتارهایی از فرزندان میبینیم که قابلقبول نیست حتماً باید والدینشان هم بررسی بشوند. صداهایی هست که در خانوادهها خفه میشوند، باید نورافکنی رویشان انداخته شود. این نکته را هم اضافه کنم که کتاب جدیدی به اسم «مادران سمی» ترجمه کردهام که بهزودی منتشر میشود و در آن نیز نگاه دقیقی به رابطه مادران و فرزندان شده که مسئله بسیار مهمی است. با توجه به عادت زیر قالی دادن معضلات که به آن اشاره کردید، فکر میکنید چه اتفاقی افتاد که این کتاب دیده و از آن استقبال شد؟ حتماً این نیاز وجود داشته که باعث استقبال شده. از فرزندان و والدین زیادی شنیدم که وقتی کتاب را خواندیم، خودمان را زیر سؤال بردیم، چون بعضی از رفتارهایمان را در همین کتاب دیدیم. فرزندانی گفتند که با خواندن کتاب به آرامش رسیده اند چون احساس کردهاند که در این قربانی شدن تنها نبودهاند و اینها اهدافی بود که به دنبالش بودم. نویسنده کتاب، سوزان فوروارد در آمریکا بسیار معروف است و کار رواندرمانگری انجام میدهد و در آنجا هم این کتاب بسیار پرفروش بوده چون حرفهای بسیاری برای گفتن دارد و میخواهد واقعیتها را مطرح کند. اینها نکات کلیدی هستند که باید از تاریکی به روشنایی بیایند. وقتی کتاب را ترجمه میکردید به موردی برخورد کردید که احساس کنید با فرهنگ ما متفاوت است یا مثلاً نیاز به حذف و تغییر داشته باشد؟ واقعاً نه. به نظرم والدین در همهجای دنیا والدین هستند و اصول صحیح در همهجا اصول صحیح است. ابعاد تربیتی یک کودک ازنظر روانشناختی شناختهشده است و مراحل رشد و اتفاقات روحی و روانی پیشآمده در خانواده یا اجتماع و احساساتی که در او به وجود میآید به مقدار زیادی شناختهشده است. هنگام ترجمه، آدم بیشتر در کتاب غرق میشود و ارتباط میگیرد و من اتفاقاً بسیار به این موارد فکر میکردم اما واقعاً دیدم که همه معضلاتی که در کتاب مطرحشده نمونههای مشابهش در ایران بوده و هست. بعضی از خوانندگان کتاب «والدین سمی» عقیده دارند که چنین کتابی در کنار یک رواندرمانگر یا مراجعه به یک مشاور، میتواند مفیدتر باشد. نظر شما چیست؟ صد درصد زیرا چنین کتابهایی مشکل را بررسی و تحلیل میکنند اما در کار درمان قدمهای کمتری برمیدارند. البته حسن این کتاب این است که چون نویسنده خودش رواندرمانگر است نمونههای گوناگونی را مطرح کرده و راهکارهایی را هم داده است اما بدون شک مهم است که افرادی که با چنین کتابهایی مشکلاتشان را روی دایره میریزند و درگیر آن میشوند در کنارش از حضور رواندرمانگران و مشاوران حاذق استفاده کنند. اینها به شکلی لازم و ملزوم یکدیگر هستند. در ایران چند سالی است که مباحثی مثل حقوق کودک و کودکآزاری خیلی مطرحشده و درباره آن گفتوگو میشود. فکر میکنید چنین کتابهایی میتواند به این جریان هم کمک کند؟ مسئله حقوق کودک در ایران مسئلهای جدی است که میتواند فاکتور مهمی برای سازندگی و سلامت جامعه باشد. ما در گذشته، فرهنگ سنتی بزرگ سالاری داشتیم؛ در بعضی از خانوادهها بچهها بهعنوان موجوداتی بهحساب میآمدند که برای خودشان در اطراف میپلکیدند تا بزرگ شوند. فرزندان باید به هر قیمت احترام بزرگسالان اعم از پدر و مادر یا معلم را نگه میداشتند، حتی اگر آنها رفتار بدی داشتند یا کتک و خشونت و آزار انجام میدادند. بزرگ بودن صرفاً به افراد جایگاهی دستنیافتنی میداد. اما یک کودک احتیاج به تربیت دارد و نباید دستکم گرفته شود تا در بزرگسالی تبدیل به فردی نشود که خلأهای زیادی دارد یا آسیبهای جدی دیده است. وگرنه وقتی بعدها در مقام یک والد یا معلم یا یک دوست قرار بگیرد زبالههای روحی و روانی که در کودکی درونش جمع شده روی افراد دیگر بیرون میریزد. داشتن جامعه سالم در گرو تربیت کودکان سالم است. در ترجمه کتاب قسمتی بود که برای خودتان چالشبرانگیز باشد؟ بهعنوان رواندرمانگر آنقدر با نمونههای متفاوتی برخورد داشتهام که چیزی مرا شگفتزده نمیکند ولی بخشهایی هست که حتماً برای خوانندگان چالشبرانگیز و جالب خواهد بود. بخش مهمی که در این کتاب با آن برخورد کردم و به نظرم توجه به آن بسیار مهم است چون در ایران با سکوت با آن برخورد میکنیم، مسئله تعدی جنسی و جسمی در بعضی خانوادهها نسبت به فرزندان است. این یک واقعیت بسیار جدی است که متأسفانه آن را نادیده گرفتهایم و شایعتر از آنی است که فکرش را میکنیم. یک بخش کتاب، به نامه نوشتن بهعنوان روشی برای درمان اشاره دارد و یک نمونه آن را شما با نام «نامه به سنگ صبور» ترجمه کردهاید. با توجه به قصه سنگ صبور در فرهنگ ما، به نظرتان قصهها و آموزههای کهن ما تا چه اندازه قابلیت ورود به روانشناسی جدید و کمک به روابط امروزی ما را دارند؟ اغلب ما داستان سنگ صبور را از مادربزرگهایمان شنیدهایم. دختری که درد دلهایش را که نمیتوانسته به کسی بگوید، به یک سنگ میگوید و در نهایت سنگ میترکد و غصههای دختر بیرون ریخته میشود. چرا یک نفر باید با یک سنگ صحبت بکند؟ شاید چون قضاوت نمیشود. این مهم است که بتوانیم صحبت کنیم بدون اینکه قضاوت بشویم. شاید برای همین است که در دنیای امروز ما افراد به رواندرمانگرها مراجعه میکنند و وظیفه اخلاقی آنها هم این است که قضاوت نکنند و فقط به حل مشکل کمک کنند. در این کتاب، فرد شروع میکند به والد سمیاش نامه نوشتن و احساسات و افکارش را که سالها تلنبار شده بیرون میریزد. حتی اگر این در قالب داستان هم بیان شود، باعث میشود که افراد دیگری هم که این مسائل و مشکلات را داشتهاند آن را بخوانند و این حس درد مشترک میتواند تسکینبخش باشد، درست مثل گروهدرمانی. انتهای پیام
http://www.sepahannews.ir/fa/News/112671/جزییاتی-درباره-"والدین-سمی"
|