گره گشای لشکر عاشورا چه کسی بود؟/«رسول فرخی» فرمانده گروهان 18ساله
اجتماعی
بزرگنمايي:
پیام سپاهان - به گزارش خبرگزاری فارس از ارومیه : آذربایجانغربی سرزمین رشادتها و سلحشوریهای مردان و زنانی است که آزادی و استقلال ایران اسلامی را مدیون آنها هستیم.
هزاران شهیدی که با دلبستگی به راه اهل بیت (ع) و منادی راه ایشان حضرت امام خمینی (ره) دست از جان خود شستند و دارو ندار خویش را فدای راه و آرمان اسلامی و اهداف بلند انقلاب کردند.
آذربایجانغربی با نزدیک 12هزار شهید همچون ستاره ای در آسمان ایران اسلامی میدرخشد، شهدایی چون باکری،امینی،باباساعی،و ...که داستان زندگی هرکدام کتابی مطول برای طالبان راه حق و حقیقت است.
مردانی که به عهد خود با خدای متعال عمل کردند و نشانی شدند برای جویندگان راه سعادت و تا ابد در پیشگاه الهی جاودان شدند.
در میان این هزاران شهید بیش از 700شهید دانشآموز و نوجوان در این استان آسمانی شدند، که سند افتخار این سرزمین هستند.
نوجوانانی که علی اکبر وار دل از دنیا جدا کردند و با شوقی ستودنی قدم در راه عشق الهی گذاشتند و با لبیک به فرمان امام دیده عالمیان را خیره به این ایثار و فداکاری گذاشتند.
رسول فرخی یکی از این دانش آموزان است که در سال 1344 در ارومیه به دنیا آمد. پدرش کارمند کارخانه قند پیرانشهر بود، به همین خاطر 5 سال بیشتر نداشت که خانواده به شهرستان پیرانشهر نقل مکان کردند و تا 9 سالگی رسول در آنجا ماندند و در سال 1353 دوباره به ارومیه برگشتند.
رسول بقیه تحصیلات ابتدائی خود را در ارومیه گذراند و سپس وارد مدرسه راهنمایی امیری(شهید عوض حبیبزاده) شد.
آثار هوش و ذکاوت رسول از نمراتش هویدا بود، با آنکه زیاد در خانه درس نمیخواند ولی همیشه نمراتش عالی بودند و رسول شاگرد اول بود.
پس از اتمام دوره راهنمایی وارد دبیرستان دکتر علی شریعتی (امام خمینی (ره) فعلی) شد و در رشته علوم تجربی به تحصیل مشغول شد.
دوران نوجوانی و تحصیلش در مقطع راهنمایی همزمان با پیروزی انقلاب بود، پس از پیروزی انقلاب و آن اوایل که ضدانقلاب و گروههای مخالف و معاند خیلی فعال بودند؛ رسول خود را موظف به حفظ انقلاب میدید و هر شب وقتی که این گروهها شبنامه به خانهها توزیع میکردند او بلافاصله شروع به جمع آوری شبنامهها و بعد آتش زدن آنها میکرد.
پاتوق او و بچه های مذهبی و انقلابی مسجد دادخواه بود. رسول و دوستش مقصود جهانگیرزاده شبها در پایگاه و مسجد نگهبانی میدادند و روزها درس میخواندند و در تهذیب نفس میکوشیدند.
در آنجا گرد مرحوم باوندپور، شهید مصطفی جهانگیرزاده و شهید باباساعی که مربیان تربیتی و انقلابی و عقیدتی آنان بودند حلقه میزدند و جهاد نفس میکردند.
سال 1359 که جنگ شروع شد رسول و دوستانش که دلشان به عشق امام میتپید به ندای امام (ره) لبیک گفتند و رسول آنقدر تقلا کرد تا بالاخره در سال 1360 به عنوان امدادگر هلال احمر عازم جبهه شد.
عشق به رزم و جهاد در راه خدا باعث شد که بعداز بازگشت، دوباره و این بار از طریق بسیج و سپاه ثبت نام کرده و راهی جبههها شود.
تربیت و تهذیب نفس، مجاهدتهای انقلابی در دوران نوجوانی ، فعالیت در بسیج، سازماندهی گروه کوهنوردی پایگاه و دهها فعالیت دیگر، رسول را به نوجوانی پخته و با اراده تبدیل کرده بود، به همین خاطر با وجود اینکه سن زیادی نداشت در اوایل سال 1361 مسئول دستهای ویژه از گردان حُر لشکر 31 عاشورا شد.
دستهای که باید سختترین و خطیرترین مأموریتها را برای گردان انجام میداد، علاوه بر مسئول دسته بودن، همشاگردیها و همرزمانش به اتفاق او را معلم اخلاق خود میدانستند.
لینک کوتاه:
https://www.payamesepahan.ir/Fa/News/192419/